کد مطلب:77577 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

خطبه 093-در فضل رسول اکرم











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«فتبارك الله الذی لا یبلغه بعد الهمم و لا یناله حدس الفطن.»

یعنی بابركت و خیر و فضل و احسان است خدا آنچنان كه نمی رسد كنه معرفت او را عزمهائی كه می رسند به چیزهائی كه دور است رسیدن به او و درنیابد او را زیركیهای سریعه الانتقال بدون حركات فكریه و امتناع بلوغ و نیل به او به تقریب آن است كه محیط است علی الاطلاق و بجمیع الاعتبارات و الحیثیات و محیط علی الاطلاق محاط نتواند شد.

«الاول الذی لا غایه له فینتهی و لا آخر له فینقضی.»

یعنی اولی است كه نهایتی از برای بقای او نیست تا منتهی شود به سوی او و آخر جزء از برای بقای او نیست تا وجودش تمام و منقضی شود به آن جزء، زیرا كه او هست بذات است و ابتدای همه ی هستیها و پذیرای نیستی نیست و الا لازم آید كه هست نیست گردد و این بالبداهه محال است و فرق میانه ی غایت و آخر آن است كه اول امری است خارج از ذی نهایت و آخر امریست داخل در آن و احتمال دارد كه اول نفی انتها باشد از اول و آخر نفی انتها باشد از آخر. یعنی ازلی و ابدی است.

[صفحه 484]

و منها[1].

«فاستودعهم فی افضل مستودع و اقرهم فی خیر مستقر، تناسختهم كرائم الاصلاب الی مطهرات الارحام.»

یعنی پس امانت گذاشت انبیا را در بهترین امانت دار و قرار داد ایشان را در نیكوترین مكان قرار، در حالتی كه نقل و تحویل كرد ایشان را صلبهای نفیسه به سوی رحمهای پاكیزه.

و مراد از مستودع و مستقر انبیا مقر نور انسان كامل است كه خاتم النبیین صلی الله علیه و آله باشد كه قبل از وجود كونی قرار داشت در پیش روی پروردگار تعالی و تقدس و بعد از آن در لوح و قلم و بعد از آن در سرادقات جلال و حجب كبریاء و بعد از آن در عرش و كرسی و بعد از آن در سماوات سبع قرار گرفت و در هر یك مدتهای درازی از سالهای الهی و ربوبی، نه دنیوی حركتی، چنانكه در اخبار وارد شده است و بعد از آن منتهی شد و نزول كرد به عالم سفلی و از برای صعود و اقبال به عالم علوی قرار گرفت در صلب آدم صفی الله-علی نبینا و علیه الصلوه و السلام-و انتقال كرد از صلب نبیی به صلب نبیی یا وصییی. تا اینكه ظاهر شد به صورت كونیه رحمه للعالمین، از صلب عبدالله بن عبدالمطلب و اما در حین وجود كونی، پس قرار یافت در جوار حرم خدا و بعد از آن در مدینه ی مشرفه كه قطعه ای از اراضی بهشت است و بعد از رحلت قرار گرفت در مقام محمود و بر حوض مورود و شفاعت موعود و شهادت مقبوله، از مقامات و مواطن قیامت تا به مرتبه ی اعلی و مقام اسنی و مراد از تناسخ در این مقام نه تناسخ مستحیل است، كه برهان بر بطلان آن قائم است، كه عبارت از انتقال شخص نفس جزئیه ی انسانیه باشد از بدن شخصی به بدنی دیگر، انسانی یا حیوانی یا نباتی، بلكه عبارت است از تطورات نفس كلیه و تنزل و هبوط او از عالم تجرد، به عالم طبع به امر رب الارباب، از

[صفحه 485]

برای تدبیر و تربیت و اصلاح ماده ی جسمانیه و رجوع و صعود او به سوی مقام اصلی و جوار رحمت رب العالمین، به امر، (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربك راضیه مرضیه)[2] به استكمال او به كمالات عقلیه و ملكات ملكیه و خلاص او از مضیق طبیعت، بعد از گردیدن او عین طبع و طبیعت، به سبب فرط تعلق و تعشق به ماده ی جسمیه. و تحقیق آن بر وجه اجمال آن است كه نفس كلیه، نه به معنی كلی منطقی یا طبیعی و عقلی كه در خارج موجودند، در ضمن اشخاص و به وجود اشخاص به وجود شخصی، بلكه به معنی جوهر مجرد فی ذاته و متصف به اطلاق و ارسال عقلی معنوی، با وحدت شخصیه ی عقلیه ی متعینه، به حیثیتی كه محتوی و مشتمل باشد به جمیع اعداد و اشخاص و نفوس، نه مثل اشتمال كلی بر افراد، شبیه به احتواء كل به اجزاء، نه كل و جزء محقق، بلكه مقدر، به این معنی كه اگر تقدیرا متقدر و متكتم شود از آن قبیل بود و این نفس كلیه با اشتمال جلی و احتوای كلی و وحدت عینیه ی شخصیه ی عقلیه، بعد از هبوط به عالم طبع، از برای تربیت و تدبیر ماده چون از شدت تعلق و تعشق، عین ماده است متكثر شود به تكثر ماده ی بالعرض و بالتبع و هر یك از آن نفوس متعدده ی متكثره به جای قوای و اعضای او خواهند بود و به حظی و نصیبی از كمالات عقلیه و ملكیه برخوردار شوند، به قدر كد و جد و سعی خود و جمیع كمالات نفوس جزئیه كه حصص نفس كلیه باشند، در فردی جمع نشود الا در فرد انسان كامل كه شخص خاتم النبیین صلی الله علیه و آله باشد كه عارج معارج كمالات معراجیه ی «قاب قوسین او ادنی» است، پس نفس كلیه كه حقیقت نفس انسان كامل است، متناسخ باشد در مقامات و درجات و اطوار تا به مقام قاب قوسین او ادنی، نزولا و صعودا و دلایل و شواهد نقلیه و عقلیه بر تحقیق این تناسخ قایم است، چنانكه بر ابطال قسم اول قائم است و از اینجا است كه گفته شده است كه «و ما من مذهب الا و للتناسخ فیه قدم راسخ» و ناظر به این مقامات است آنچه از انسان كامل

[صفحه 486]

صلوات الله و سلامه علیه، در خطبه البیان نقل شده كه: منم آدم اول و منم نوح و منم شیث و ابراهیم و منم با همه ی انبیاء و منم معلم انبیاء و منجی ایشان و منم صاحب كرامت و دولات و امثال اینها.

(«كلما مضی منهم سلف قام منهم بدین الله خلف، حتی افضت كرامه الله سبحانه الی محمد صلی الله علیه و آله،»

یعنی هر زمانی كه گذشت سابقی برپا شد از انبیا به اقامه ی دین خدا خلیفه و جانشینی، تا اینكه منتهی شد كرامت خدای سبحانه به سوی محمد خاتم النبیین صلی الله علیه و آله.

«فاخرجه من افضل المعادن منبتا و اعز الارومات مغرسا، من الشجره التی صدع منها انبیاءه و انتخب[3] منها امناءه.»

یعنی پس بیرون آورد و ظاهر ساخت او را در حالتی كه جای رستن او از بهترین معدنها است و مكان نشاندن او از نایاب ترین اصلها است، زیرا كه منبت او از معدن طلای ولایت مطلقه است كه تربیتش از نور آفتاب عظمت است و مغرس او از اصل نقره ی نبوت كلیه است كه پرورشش در كنار ماه مرحمت است و كلمه ی «من الشجره» بیان است،[4] زیرا كه اخراج شده ی از منبت و مغرس[5] شجره ای است، یعنی درخت آنچنانی است كه شكافته است و ظاهر ساخته است از او پیغمبران خود را و برگزیده است از او اوصیای خود را كه ائمه ی هدی باشند.

«عترته خیر العتر و اسرته خیر الاسر و شجرته خیر الشجر، نبتت فی حرم و بسقت فی كرم، لها فروع طوال و ثمره لا تنال.»

یعنی عترت او و اخص خویشان او كه علی و فاطمه و اولاد ایشان باشند، بهترین

[صفحه 487]

عترتهااند و عشیره و اهل بیت او بهترین اهل بیتند، درختش كه نفس نفیسش باشد، بهترین درختهاست كه روئیده است در حرم كبریای عظمت و بلند گردیده در كرامت مرحمت، از برای اوست شاخه های بسیار بلند و میوه هایی كه رسیده نشده است به مثل او.

و مراد از شجره روح اعظم و حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و اول مخلوق است، چنانكه در خصال از جابر مروی است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند كه: «اول ما خلق الله نوری، ابتدعه من نوره و اشتقه من جلال عظمته» یعنی اول چیزی را كه خلق كرد خدا نور من است كه ایجاد كرد او را از نور خود و مشتق و ظاهر گردانید او را از عظمت بزرگی خود.[6] و در بصایرالدرجات مروی است كه راوی سوال كرد از امام جعفر صادق علیه السلام از آیه ی (اصلها ثابت و فرعها فی السماء)[7] پس امام علیه السلام در جواب گفتند كه: قسم به خدا كه رسول خدا صلی الله علیه و آله اصل آن درخت است و امیرالمومنین علیه السلام فرع اوست و ائمه از ذریه ی ایشان شاخه های او است و علم ائمه علیهم السلام میوه ی اوست و شیعه ی ایشان برگ او است، پس آیا تو می بینی میان اصل و فرع و میوه و برگ فاصله و جدائی را؟ راوی گفت: نمی بینم فاصله بلكه مجموع یك درخت باشند، پس امام علیه السلام گفت: سوگند به خدا كه می میرد مومن پس می افتد یك برگ از آن درخت و مومن متولد می شود، پس می روید یك برگ در آن درخت. پس راوی پرسید از تتمه ی آیه: (توتی اكلها كل حین باذن ربها) پس امام علیه السلام گفت: یعنی آنچه بیرون می آید به سوی مردمان از علم امام در هر وقتی، در وقتی كه سوال كنند از او.

«فهو امام من اتقی و بصیره من اهتدی، سراج لمع ضوءه و شهاب سطع نوره و زند برق لمعه.»[8].

یعنی پس اوست پیشوای كسی كه پرهیزكار است و روشنی چشم كسی كه راه یافته

[صفحه 488]

است، چراغی است كه درخشیده است و روشنایی است كه بلنده شده است نور او و آتش زنه ایست كه درخشیده است درخشندگی او.

«سیرته القصد و سنته الرشد و كلامه الفصل و حكمه العدل.»

یعنی طریقه ی اوست وسط و میانه روی و راه اوست رفتن راه هدای خدا و سخن اوست جداكننده ی حق از باطل و حكم اوست وسط میان ظلم و انظلام.

«ارسله علی حین فتره من الرسل و هفوه عن العمل و غباوه من الامم.»

یعنی فرستاد او را بر زمان نبودن پیغمبران و لغزش از كردار و نادانی امتها.

«اعملوا رحمكم الله علی اعلام بینه، فالطریق نهج یدعو الی دار السلام و انتم فی دار مستعتب علی مهل و فراغ.»

یعنی عمل كنید، خدا شما را رحمت كند، بر عملهای ظاهره ی ائمه ی دین، پس راه شریعت واضح است می خواند به سوی سرای سلامت كه بهشت است و شما ساكن باشید در سرایی كه خواسته شده است رضای خدا را به طاعت در او و شما باشید در مهلت و فراغت از موانع موت.

«و الصحف منشوره و الاقلام جاریه و الابدان صحیحه و الالسن مطلقه و التوبه مسموعه و الاعمال مقبوله.»

یعنی و حال اینكه نامه های اعمال گشوده است و قلمها جاری در كتابت اعمال است و بدنها صحیح است و زبانها گشاده است و توبه مسموع است و اعمال مقبول است.

[صفحه 489]


صفحه 484، 485، 486، 487، 488، 489.








    1. در نسخه های چاپی نهج: و منها فی وصف الانبیاء.
    2. الفجر / 28.
    3. در هر سه نسخه: انتخب و در دیگر نسخه ها: انتجب.
    4. یعنی من بیانیه و توضیح دهنده است.
    5. چ: از مغرس و منبت.
    6. چ: از بزرگی عظمت خود.
    7. ابراهیم / 24.
    8. اصل: وزند لمع برقه.